بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
پیش کردن در-بستن در
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
توان انجام کاری را داشتن
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
آب و خاک-میهن-دیار
حرف گوش کن-حرف شنو
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
پخش-پراکنده
دُوال پا-آدم سمج
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
تو به تو-گوناگون-لا به لا
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
بار و بنه-وسایل سفر
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
چته ؟-تو را چه می شود ؟
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
پشم علیشاه-درویش بی قدر
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
دَم باز-چاپلوس-متملق
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
دق مرگ-دق کش
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
باجه-جای بلیت فروشی
تا-توانایی
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
زار زار-گریه ی شدید
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
پرداختی-مبلغ داده شده
خط افتادن-خراش افتادن
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
ریز-خرد-کوچک
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
آب شیراز-شراب
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
دست دادن-پیش آمدن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
درشت-حرف زشت-دشنام
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
خرج تراشی-هزینه درست کردن
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
پشتی-بالش-حمایت
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
برادر تنی-برادر حقیقی
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
توان هماوردی با کسی را داشتن
چُل کلید-جام درویشان
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
خبر گرفتن-پرسیدن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
خوش بنیه-سالم و قوی
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
ته ریش-ریش اندک
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
جای پا-اثر-نشانه-رد
آیینهی اسکندری(آفتاب)
حمله ور شدن-یورش بردن
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
آبِ خشک(آب بسته)
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
آینهی دست(تیغ و خنجر)
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
خلاص-تمام شد-مُرد
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
خواری و زاری-پریشان حالی
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
بَر و بیابان-دشت و صحرا
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
آبِ سیاه-نیمه کوری
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
چِخ کردن-راندن سگ
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
جا-رختخواب-بستر
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
پول چای دادن-انعام دادن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
پر و بال-امکان-فرصت
خوشگلک-با خوشگلی اندک
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
چپ-لوچ-مخالف حکومت
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
دیر کردن-تاخیر کردن
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
پا سوخت-پا بد-بد شانس
دو لبه-دارای لب کلفت
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
بیا بیا- برو برو
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
توان انجام کاری را داشتن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
زبان پس قفا-نوعی گل است
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
آب آتش زده(اشک)
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
ترش کردن-عصبانی شدن
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
آتش بیباد(ظلم، می)
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
جان جانی-صمیمی-یکدل
ذوق زده-بسیار خوش حال
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
جا-رختخواب-بستر
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
زنانه-ویژه ی زنان
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
ذِله کردن-ذله آوردن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
حساب سوخته-بدهی قدیمی
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
اُق زدن-بالا آوردن
درد دل-غم و اندوه درونی
چله نشینی-خانه نشینی
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
حاضر و آماده-آماده
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
آزگار-زمان دراز
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
تیار کردن-آماده کردن
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
حرف شنو-سر به را-مطیع
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
اسب چوبین-تابوت
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
پیش بها-بیعانه
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
دست کم-حداقل
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
اقلکم(دستکم، لااقل)
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
پیش رس-زود رس
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
امن و امان(بدون بیم و هراس)
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
چک و چیل-لب و لوچه
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
بار و بنه-وسایل سفر
ته آواز-صدای نسبتن خوب
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
دیگ به سر-لو لو
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
آلکلی-معتاد به الکل
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
ترش ابرو-عبوس
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
ارزانی(بخشیدن، دادن)
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
حاجی ارزانی-گران فروش
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
چاقالو-چاق-فربه
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
بنا بودن-قرار بودن
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
چِل-خل و دیوانه
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
دل قرصی-اطمینان
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
دهن بسته-حیوان
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
پهن شدن آفتاب-روز شدن
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
دلسردی-ناامیدی-یاس
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
چنگولک-سست و ضعیف
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
ارزانی-بخشیدن-دادن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
حق التدریس-مزد آموزگار
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
خیط کردن-نگا. خیت کردن
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
پیر شَوی-عمرت دراز باد
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
پاچین-دامن زنانه
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
زیر دست-تابع-فرمان بردار
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
اَتَر زدن-فال بد زدن
ازدسترفته-عاشق
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
اهل آن کار (کار بد)
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
خواب و خوراک-خورد و خواب
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
ارواح شکمت(ارواح بابات)
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
بی مخ-بی عقل-شجاع
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
رده-حرف زشت یا نامربوط
زیر سری-بالش-متکا
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
بازرس-مامور بررسی و کنترل
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
دخترینه-دختر-مونث
دست خدا به همراه-در پناه خدا
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
رکاب دادن-راهی جایی شدن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
تو به تو-گوناگون-لا به لا
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
رمباندن-خراب کردن
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
چانه-گلوله ی خمیر نان
زیر دُم سُست-زن منحرف
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
زود رنج-نازک دل-حساس
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
پَخ-مسطح-بی ژرفا
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
چغاله بادام-بادام نارس
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
زیر سر داشتن-آماده شدن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
از جگر گذشتن-نامردی کردن
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
خندق بلا-شکم
دست بالا-حداکثر
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
چاشته بندی-ته بندی
بنده منزل-خانه ی من
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
تا-لنگه-همتا
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
جیره بندی-سهم بندی
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
پس افتاده-بچه ی کسی
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
رایانه-کامپیوتر
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
دراز کش-افتاده-خوابیده
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
دود-دخانیات-مواد مخدر
خرجی-پول لازم برای گذران روز
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
چقال-مهمل بقال
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
زهره کردن-بسیار ترساندن
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
چله ی تابستان-گرمای سخت
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
پا به رکاب-آماده ی رفتن
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
حمله ور شدن-یورش بردن
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
خودرو-آن چه بی اسب رود
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
چله ی زمستان-سرمای سخت
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
پول خرد-پول سکه ای
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
بی مناسبت-نابجا-نامربوط