برگزیده

فهرست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی مردم ایران قسمت پانزدهم

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

زبون-حقیر-توسری خور

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

چله نشینی-خانه نشینی
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

دَدَر-بیرون-کوچه

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

با خدا-خداشناس-مومن

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

خسارت دیدن-زیان دیدن

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

چیز خور-مسموم شده

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

 

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

دخترینه-دختر-مونث

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
خاور زمین-قاره ی آسیا

اشک کوه(یاقوت، لعل)

دلبخواهی-دلبخواه

آبِ دندان(حریف ساده)

روده دراز-پر حرف-وراج

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

پِشک-نرمی و پرده های بینی

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)
اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

رم کردن-رمیدن-گریختن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

دانه دانه-یک یک

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

چشمه-نوع-قسم

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

دست نماز-وضو

ریق زدن-ریغ زدن

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

تار و مار-متفرق-پراکنده

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

باد گرفتن-مغرور شدن

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

چُرت-خواب کوتاه

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

آدم-نوکر

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

خِفت-نوعی گره

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

ته ریش-ریش اندک

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

دست بالا-حداکثر

دق کردن-از غصه مردن

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
به آخر خط رسیدن-به پایان کار

چراغ باران-چراغانی

چروک انداختن-چین انداختن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

 

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

خوردنی-غذا-قابل خوردن

زیر دُم سُست-زن منحرف

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

چشم باباقوری-نابینا-کور
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

 
بلند بالا-قد بلند

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

چار سر-حرف مفت-متلک

افتادن بچه-سقط شدن جنین

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

از زبان افتادن-لال شدن

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

 

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
 

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

جَخت-متضاد صبر

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

 

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

 

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

خیط کشیدن-خط کشیدن

خِل-خلط بینی

حظ کردن-لذت بردن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

به حساب-مثلا-یعنی

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

پیله-مو

بیرون رفتن-به توالت رفتن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
حبه کردن-دانه دانه کردن

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

خبرکش-سخن چین

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

بچه ی-اهل ِ

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

آلکلی-معتاد به الکل

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

جور به جور-نگا. جوراجور

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

چرک و خون-چرک آلوده به خون
آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

اجابت کردن معده-قضای حاجت

بنده زاده-پسر من

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

چانه لغی-راز داری نکردن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

جَرّ-کشمکش دعوا

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

پیش بینی کردن کار یا شخصی
آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

بی قواره-بد شکل

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

 

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

 

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

بی اشتها-بی میل به غذا

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

پیسی-بد رفتاری-آزار

رد پا-جای پا-اثر

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
پیش بینی کردن کار یا شخصی
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

بچگی کردن-بیخردانه

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

بید خورده-کهنه و فرسوده

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

تو در تو- تو به تو

 

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

پول چایی-انعام-بخشش

پنج تن آل عبا- پنج تن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

 

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

زبان گز-چیز تند و تیز

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

چین و خم-پیچ و تاب

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

 

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

جگر-عزیز-عزیز دلم

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

آبِ کبود(آسمان)

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

چار نعل-به سرعت-به تاخت

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

حاشیه دار-کناره دار

 

تر و فرز-چست و چابک

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

تخت و تبارک-با آسودگی خیال
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

 

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

خدا نگهدار-خدا حافظ

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

آب شیراز(شراب)

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

خرمن-انبوه و پرپشت

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

جن زده-دیوانه

خش و خش-نگا. خش خش

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

چپو شدن-غارت شدن

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

 

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

 

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

خمیره-سرشت-ذات

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
دست کم-حداقل

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

بالا تنه-از کمر به بالای بدن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

خدا داده-دیم کاری

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

پیش کسوتی-قدمت و برتری

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

آی زرشک-آی زکی

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

جور به جور-نگا. جوراجور

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

 

احدالناس(کسی، فردی)

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

 

چارخانه-شطرنجی

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

زار-کوتاه شده ی زایر

فال بد زدن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

خش افتادن-خراش افتادن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

پرند-حرف بی هوده

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

زار زار-گریه ی شدید

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

چپ دادن-رد کردن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

اشک کوه(یاقوت، لعل)

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

پیاله زدن-می نوشیدن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

خرکچی-چارپادار

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

بازداشتگاه-زندان موقت

 
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

پر گو- پر چانه

راه راه-دارای خطوط موازی

بوی نا-بوی ماندگی

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

چموش-سرکش-یکدنده

آشغالی-سپور
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

خیط کشیدن-خط کشیدن

اِحلیل خوردن-فریب خوردن
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

خوش رو-زیبا-خندان

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

چنبره زدن-حلقه زدن

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

بُراق-خشمگین-عصبانی

توان انجام کاری را داشتن

حال و بار-وضع زندگی

خرکچی-چارپادار
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
دوا خور-معتاد به الکل

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

آتشی-تندخو-زودخشم

دق کردن-از غصه مردن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

تپلی-گرد و چاق
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

تنگ بودن وقت-دیر شدن

 

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

چاچول باز-حقه باز-شیاد

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

ته دار-پایه دار

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

 

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

 

پیه آوردن-چاق شدن

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

درب و داغان شدن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

آب نخوردن-درنگ نکردن

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

 

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

چغاله بادام-بادام نارس

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

بابت-مورد-زمینه-موضوع

آمده-شوخی و لطیفه

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

جَفت-چوب بست انگور
خُل-نیمه دیوانه-سفیه

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

 

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

خریت-نادانی-حماقت

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

دلِی دلِی-حاشا-انکار

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

خیس شدن-تر شدن

دست کم-حداقل

رو شور-سفیداب

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

 

خوش منظره-خوش نما-زیبا

از سر نو-دوباره

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

حلال وار-به صورت حلال

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی