برگزیده

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 297

 

آخرین تحویل(قیامت)

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

حق البوق-رشوه

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

پشک انداختن-قرعه کشیدن

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

 

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

انگشت کردن(انگشت رساندن)

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

دولت منزل-دولت سرا

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

خوش قلق-رام-خوش خوی

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

دک و دنده-بالا تنه

این سفر(این بار)

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

ادا اصول(ادا اطوار)

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

 

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

پُر کار-فعال-با پشتکار

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
چَه چَه-صدای بلبل
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
 

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

دیر فهم-کند ذهن-کودن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

 

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

چار طاق-به طور کامل

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

دبه کردن-دبه در آوردن

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

چینه کشی-شغل چینه کش

ریشو-دارای ریش بلند

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

دوا خور-معتاد به الکل

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

پِی-دنبال

خُردینه-بچه ی خردسال

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

 
حرص و جوش-عصبانیت

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

دور از جناب ب-لانسبت

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

دارا-ثروتمند

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

جان جان-معشوق-محبوب

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

تخم نابسمل لا-حرام زاده

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
دیگ به سر-لو لو

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
بز دل-ترسو

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

 

جُربزه-قدرت-توانایی

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

پا سوخت-پا بد-بد شانس

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

روی خود کشیدن-رو کشیدن

 

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

آب و خاک-میهن-دیار

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

تو به تو-گوناگون-لا به لا

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

بر وفق-مطابق-موافق

حشری-شهوت ران-پر شهوت

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

خدا کند-ای کاش

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

پیاله زدن-می نوشیدن

 

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

 
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

خپله-چاق و کوتاه قد

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

احدالناس(کسی، فردی)

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

داش-لوطی-مشدی

چال افتادن-گود شدن

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

دایی قزی-دختر دایی

خر بی یال و دم-احمق-نادان

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

پای پس-عوض-تلافی

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

جا-رختخواب-بستر

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

بد قلق-بد عادت-بد ادا

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

پر بدک-خیلی بد

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

 

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

راپرتچی-گزارش دهنده

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

دسته پل-الک دولک

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

حالی کردن-فهماندن

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

رگ ترکی-تعصب نژادی

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

جلز-نگا. جز

پروار-فربه-چاق

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

روان کردن-از بر کردن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

 

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 

رد پا-جای پا-اثر

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

چروک-چین و شکن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

چانه لغی-راز داری نکردن

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع
اروای ننه‌ات-ارواح بابات

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

دار کشیدن-دار زدن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

تیار-درست و آماده

برخورد-بهم خوردن-تصادف

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

چار طاق-به طور کامل

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

چارلا-چهار لا-چهار تو
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

احوال گرفتن-جویای حال شدن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

زیر پوش-جامه ی زیرین

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

چین چینی-پر چین

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

در چاه افتادن-فریب خوردن

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

 

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

 

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

 

چال-گودی-حفره

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

پوست کنده-رک و بی پرده

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

 

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

اله و بله-چنین و چنان

دست و پا-توانایی-عُرضه

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

 

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

دست باف-بافته با دست

جاکش-پا انداز-دلال محبت

حال کردن-لذت بردن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

زیر پوش-جامه ی زیرین

چینی بند-چینی بند زن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

چرسی-آدم معتاد-افیونی

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

 

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

پای پس-عوض-تلافی

چروک-چین و شکن

چشم انداختن-نگاه کردن

چنبره زدن-حلقه زدن

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

 

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

بَرج-خرج های خارج از خانه

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

چاقالو-چاق-فربه

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

پا خوردن-فریب خوردن

 

جزاندن-آزار و اذیت کردن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

آی زرشک(آی زکی)

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

داغان-از هم پاشیده-پریشان

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

چل زن-زن کوتاه قد

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

پشت-نسل-فرزندان

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

 

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

 

دستکاری-دست بردن در چیزی

 
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
با آب و تاب-با شرح و تفصیل

رُک زده-زل زده-خیره شده

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

حق التدریس-مزد آموزگار

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

دست فروشی-شغل دست فروش
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

بی چیز-تهی دست-فقیر

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

چین-یک بار درو-بک بار چیدن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

حق دادن-تایید کردن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

 

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

زنیکه-زنکه

پینه زدن-وصله کردن

 
بالا آوردن-استفراغ کردن

خوش لباس-نگا. خوش پوش

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

 

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

رُک زده-زل زده-خیره شده

اُق زدن-بالا آوردن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

چارک-یک چهارم

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

زود رنج-نازک دل-حساس

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

حرام و حرس-ریخت و پاش

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

چرکوندی-لکه دار کثیف

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

 

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

رستم صولت-رستم در حمام

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

تُف کار-بچه باز

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

چارچار زدن-بی حیایی کردن

ترک بیلمز-آدم نادان

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

دبنگ-احمق-کودن
آب نخوردن(درنگ نکردن)

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

حمله کردن-یورش بردن

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

ددر رفتن-بیرون رفتن

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

پیمانی-استخدام غیر رسمی

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
دیالله-زود باش دیگه !

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

دزد زده-سرقت شده

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

ارباب حجت-اهل منطق

باردار-آبستن-حامله

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

دایی قزی-دختر دایی

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

 
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

ز ِله-ستوه-عجز

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

 

ارواح شکمت-ارواح بابات

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

تلمبار- تل انبار
فرسوده و خراب شدن

دور از شما ب-لانسبت

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

جَرّ-کشمکش دعوا
پخش-پراکنده

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

 

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

دود چراغ-کشیدن شیره

جلز و ولز-سوز و گداز

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

 

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

بزرگداشت-احترام-تکریم

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

دیر کردن-تاخیر کردن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

حرص و جوش-عصبانیت

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق